پروین دولت آبادی
-----------
**دیوانه **
شبی با خویشتن دیوانه ای گفت
چرا مردم مرا دیوانه خوانند ؟
گمان دارند خود از عاقلانند
بجمع خود مرا دیوانه خوانند !
***
صفا کو، مهربانی کو، وفا کو
چرا از رنج جانکاهم نکاهند
به پیش چشم من این رو سپیدان!
دو روی ودلفریب ورو سیاهند
***
خدایا مثل مردم راز خود را
گناه است اینکه میخواهم رسانم
بگوش عاقلان آواز خود را:
***
بظاهر بر خردمندی چه حاصل
چرا بر پای من زنجبر بستند ؟
مرا دیوانه خوانند و ندانند
که خود مجنونتر از دیوانه هستند !
بدست مردم مجنون تر از خویش
خداوندا خداوندا ، اسیرم
چرا باید، چرا باید، نخواهند
که من در گوشه ای آرام گیرم
بر گرفته از روزنامه پارس 11 تیر 1358
Banak va Goonagoon...برچسب : نویسنده : banakvagoonagoono بازدید : 170