فرشته آزادی / سیمین بهبهانی
********
سال ها پیش از این ، فرشته ی من
بند بردست ومهر برلب داشت
در نگاه غمین درد آمیز
گله ها از سیاهی ((شب )) داشت
سال ها پیش از این فرشته ی من
بود نالان میان پنجه دیو
پیکرش نیلگون زداغ ودرفش
چهره اش خسته از شکنجه دیو
دیو ، بی رحم وخشمگین ، اورا
نیزه در سینه وگلو کرده !
مشتی از خون او به لب برده
پوزه ی خود در آن فرو کرده !
زوزه از سر خوشی بر آورده
که درین خون ، چه تشنه ی مستی ست!
وه، که این خون گرم وسرخ ، مرا
راحت جان ومایه ی هستی ست !
زان ستم های سخت طاقت سوز
خون آزادگان به جوش آمد ،
ملتی کینه جوی وخشم آلود
تیغ بگرفت ودر خروش آمد :
مردمی ، بند صبر بگسسته
صف کشیدند پیش دشمن خویش
تا سر اهرمن به خاک افتد ،
ای بسا سر جدا شد از تن خویش .
نوجوان جان سپرد و، مادر او
جامه صبر خویش چاک نکرد ،
پدرش اشک غم زدیده نریخت
بر سر از درد ورنج ، خاک نکرد .
همسرش چهره را به پنجه نخست
ناشکیبا نشد ز دوری دوست
زانکه دانسته بود کاین همه رنج
پی آزادی فرشته اوست ...
اینک اینجا فتاده لاشه دیو
ناله، از فرط ضعف، بر نکشد
لیک، زنهار ! ای جوانمردان
که دگر دیو تازه سر نکشد .
-------
در پایان نوشته اید به شما سر بزنم ، اما عنوان نداده اید !
اگر وبلاگ داشته باشید بهتر میتوان با یکدیگر در ارتباط باشیم .
برچسب : نویسنده : banakvagoonagoono بازدید : 110