جزای فرزند خائن

ساخت وبلاگ

جزای فرزند خائن :

 بقلم یکی از نویسندگان پارس

(( بدین داستان یکی زد مهر نوش ))

(( پرستار وباهوش وپشمینه پوش ))

(( که هرکو بمرگ پدر گشت شاد ))

(( ورا  رامش  وزندگانی  مباد ! ))

                                       ((فردوسی ))

تاریخی

-------

در تواریخ غالبا بفرزندانی بر خورد می کنیم  که به عواطف فرزندی وحقشناسی از پدر پشت پا زده  وبرای حب جاه ومقام  نسبت به پدر خود خیانت ورزیده اند .

اینک این داستان را که مربوط به یکی از اینگونه فرزندان ناخلف است  بشنوید و عبرت گیرید!

((اوزون حسن )) پادشاه بزرگ سلسله ((آق قیونلو )) در جنگی که با ترکان عثمانی در سال 1474  میلادی ( 879  هجری قمری )  نمود شکست خورد وبه تبریز عقب نشینی کرد.

پسرش ( آغور لو محمد ) که در شیراز حکومت داشت ، خیال کرد که پدرش بقدری ضعیف شده که از عهده او برنمی نخواهد امد، از این رو علم طغیان بر افراشت  ودم ار استقلال زد !

(( اوزون حسن )) که از جسارت فرزند ناخلف خود ، آنهم  در چنان موقعی مطلع گردید ، خشمگین شد  وبا قشونی گران بسمت شیراز عزیمت نمود .

پسر چون خبر عزیمت پدر را با آن لشکر کشن شنید ودید  یارای مقابله  ومقاومت ندارد از شیراز گریخت واز ایران خارج شد وبه قسطنطنیه  رفت وبه دشمنان پدر متوسل گردید !

سلطان عثمانی  برای اینکه از وجود اودر گرفتن ایران  استفاده کند وی را با عزت واحترام بسیار پذیرائی کرد  وقول داد که اورا به سلطنت ایران برساند .

اوزون حسن ار نا سپاسی فرزند ومخصوصا  توسل او به دشمن خیلی در خشم شد  وبرای کیفر دادن او نقشه ای طرح کرد  واز در مکر وحیله در آمد بدین ترتیب که  ابتدا تمارض کرد  وسپس شایع شد که  اوزون حسن وفات یاقته است  وبرای اینکه تظاهر به وفات او شده باشد تمام مراسم تشییع جنازه  وسوگواری را بجای آوردند !

در این موقع در قسطنطنیه منتشر گردبد که ( اوزون حسن ) از شدت غم وغصه ایکه  در اثر شکست وطغیان پسرش  به او روی آورده بود ، بیمار شده وپس از مدتی درگذشته  است.

اوزون حسن در این ضمن دوستان نزدیک  به ((آغور لومحمد )) را وادار کرد که نامه هائی به او بنویسند وبا ذکر نشانه هائی که در بین داشتند اورا به مرگ پدر بشارت دهند  وبه او تآکید  کردند که فوری به ایران بر گردد !وپیش از اینکه برادرانش ((خلیل ویعقوب )) تاج شاهی را بربایند  او به تخت بنشیند .وسلطنت را قبضه نماید .

آغور لو محمد از شتیدن آن اخبار ورسیدن نامه های دوستانش یقسن به مرگ پدر کرد وچون شیفته  وواله سلطنت بود ، برای رسیدن به تاج ونخت بی درنگ از قسطنطنیه  عازم ایران شد ولی چون به تبریز رسید ، پدر را زنده یافت  ولذا سپاهیانی که قبلا بدستور اوزون حسن  مراقب ورود او بودند ، وی را دستگیر کردند  وبجای اینکه بکاخ سلطنتی وارد شده وبر تخت جلوس کند ، اورا به زندان بردند  وبدستور پدری که از رفتار او خشمگین  بود ، بلافاصله سر از بدنش جدا کردند  وبدین طریق به کیفر نا فرمانی از  پدر ، بجای بدست آوردن افسر ، سر را بباد داد !

گرد آورنده : علی فرزانه

(برگرفته از رونامه  پارس شماره : 4309  پنج شنبه  26 مهر 1358 شمسی 1979 میلادی )

 

Banak va Goonagoon...
ما را در سایت Banak va Goonagoon دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : banakvagoonagoono بازدید : 130 تاريخ : دوشنبه 1 خرداد 1396 ساعت: 23:11